ما غذای سگ نمیخوریم ننه
نوشته شده توسط : Yasin
ما غذای سگ نمی خوریم..(داستانی واقعی) ما غذای سگ نمی خوریم..(داستانی واقعی) توی قصابی بودم که پیرزنی آمد تو و یک گوشه ایستاد … یک آقای خوش تیپی هم آمد تو گفت : ابرام اقاقربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم… آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاش … همینجور که داشت کارش را می کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی میخوای ننه ؟ پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همینه گوشت بده ننه ! قصاب یک نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پونصد تومن فَقَط اشغال گوشت میشه ننه … بدم؟! پیرزن کمی فکر کرد و گفت: بده ننه! قصاب آشغال گوشت های اون جوان را می کند ومی گذاشت برای پیرزن ... جوانی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی می کرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر؟! پیرزن نگاهی به جوان کرد گفت: سگ؟!! جوان گفت: اره … سگ من این فیله هارو هم با ناز می خوره … سگ شما چجوری اینارو می خوره؟! پیرزن گفت: میخوره دیگه ننه … شکم گشنه سنگم میخوره … جوان گفت: نژادش چیه مادر؟! پیرزنه گفت: بهش میگن توله سگ دوپا ننه …ایناره برای بچه هام میخوام ابگوشت بار بذارم ! جوونه رنگش عوض شد… چند تیکه بزرگ از گوشتهای فیله رو برداشت گذاشت روی آشغال گوشتهای پیرزن … پیرزن بهش گفت: تو مگه ایناره برای سگت نگرفته بودی؟! جوان با شرمندگی گفت: چرا ! پیرزن گفت: ما غذای سگ نمیخوریم ننه … بعد فیله ها رو گذاشت آن طرف و اشغال گوشتهایش را برداشت و رفت ! قصاب هم شروع کرد به وراجی که: خوبی به این جماعت نیومده آقا … و از این چرندیات ... و من همینطور مات مانده بودم ... بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی


:: برچسب‌ها: داستان ,
:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 بهمن 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: